در ادامه ی مطلب
درباره
عکس ,
در ادامه ی مطلب
چه لحظه باشکوهی بود اون لحظه..!
وقتی معلم میبردمون پا ی تخته ازمون درس بپرسه وسطش زنگ می خورد..!
اعتراف می کنم معلم دوم دبستانم می گفت املا ها رو خودتون بنویسید که من با دوربین مخفیا می بینم کی به حرفام گوش می ده …
ازون روز کار من شده بود گشتن سوراخ سمبه های خونه و سوال های مشکوک از مامان بابام: امروز کی اومد؟ کی رفت؟ به کودوم وسیله ها دست زد؟
بیشترم به دریچه کولر شک داشتم
اعتراف میکنم بچه که بودم یه بار با آجر زدم تو سر یکی از بچه های اقوام , تا ببینم دور سرش از اون ستاره ها و پرنده ها می چرخه یا نه!!!!!
تازه هی چند بارم پشت سر هم این کار و کردم , چون هر چی می زدم اتفاقی نمی افتاد!!!!
به ادامه ی مطلب مراجعه کنید
تعداد صفحات : 25
درباره